زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
به آه و نـاله نـشـسـته وجود بعد از تو ببین که میرود از چشم، رود بعد از تو شهید تشـنه کجایی که خـیـمهگاهت را به جای عود گرفته است دود بعد از تو همین که از تن تو سر گرفت شمر لعین شکـسـته خـیـمۀ ما را عمود بعد از تو مـحـل نداد کـسی داغ این جـگـرها را جـواب گـریۀ ما خـنـده بـود بعد از تو نـبـوده روی لب تـشـنـه و تـکـیـدۀ من به جز تـرانـۀ نـامت سـرود بعد از تو تــمـام تـشـنـگـی مـن فـدای لـبهـایت سپـردهام گِـلـهها را به رود بعـد از تو عـزیز تو چه سخنهای ناروا در شام شـنـیـده است به جـای درود بعد از تو صدای هلهله و طبل و… شام غوغا بود نـپـرس از لـحـظـات ورود بعـد از تو همین که نام تو بردم به ز بغض دشمن دون تمـام صورت من شد کـبود بعـد از تو نه گوش میشـنـود نه زبان کـند یاری نمانده فرصت گفت و شنود بعد از تو نمیشـنـاسمت انگـار کار سیلی هاست نمانده قـوت کشف و شهـود بعد از تو رقـیه جـانِ تو خـیـلی شکـسـته شد بابا رسیده است به پیری چه زود بعد از تو به نیـزه رفـتن و افـتادنت شـهیدم کرد مصیبتی است صعود و فرود بعد از تو |